زیست - زمین
دراین ربلاگ مطالب زیست شناسی وزمین شناسی ارائه می شود
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

چند نكته مربوط به قارچ ها و آغازيان :

  1. در چرخه ي توليد مثلي كاهوي دريايي ( تناوب نسل ) زئوسپور و گامتوفيت ، هاپلوئيد و اسپورانژ و اسپوروفيت ديپلوئيد هستند .
  2. كاهوي دريايي ، جلبك هاي قهوه اي و قرمز ،‌داراي چرخه ي تناوب نسل هستند ولي جلبك اسپيروژير ،‌چرخه ي زندگي هاپلوئيدي دارد .
  3. هاگ ها همواره سلول هايي هاپلوئيد هستند .
  4.  در چرخه ي توليد مثلي ( تناوب نسل ) در كاهوي دريايي ، در نتيجه ي تقسيم ميوز اسپورانژ ،‌هاگ ( زئوسپور ) و در نتيجه ي تقسيم ميتوز گامتوفيت ، گامت به وجود مي آيد .
  5. در چرخه ي ديپلوئيدي ،‌ گامت حاصل تقسيم ميوز بر روي زيگوت است .
  6. در گياهان ،‌هاگ ها فقط حاصل تقسيم ميوز هستند . ولي در قارچ ها ،‌مي توانند حاصل تقسيم ميتوز يا ميوز باشند .
  7. در قارچ هايي كه توليد مثل جنسي دارند ، چرخه ي زندگي از نوع هاپلوئيدي است و زيگوت تنها سلول ديپلوئيد در چرخه ي زندگي است.
  8. در زيگوميست ها ،‌هاگ جنسي در اثر ميوز در زيگوسپورانژ و هاگ غير جنسي در اثر ميتوز در اسپورانژ به وجود مي آيد.
  9. سلول هاي كلني كپك مخاطي سلولي هاپلوئيد ولي در كپك مخاطي پلاسموديومي ديپلوئيد هستند .
  10. اگر پلاسموديوم در شرايط نامساعد قرار گيرد ، به توده هاي متعددي تقسيم مي شود . ولي كپك هاي مخاطي سلولي در شرايط نامساعد ،‌حول يكديگر جمع شده و كلني تشكيل مي دهند .
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

همان طور که می دانید، در دنیای وحش یا در طبیعت، تازه متولدین والدین خود را می بینند و یاد می گیرند که از آنها پیروی کنند، یا یاد می گیرند که جفت های خود را از طریق آنها تشخیص دهند. گاهی وقتها اگر والدین آنها را ترک کنند یا بمیرند، تازه متولدین از اعضاء گونه های دیگر که در طول دورۀ بحرانی در اطراف خود می بینند پیروی می کنند. کارتون جوجه اردک زشت نمونۀ جالبی از یک داستان نقش پذیری است. مرغابی های وحشی که بوسیلۀ والدین گونه های دیگر پرورش یافته اند، از مادران جانشین خود پیروی می کنند. دیده شده که گوسالۀ بوفالوها و گاومیش ها از اسب ها پیروی می کنند و گورخرها از یک اتوموبیل پیروی کرده اند. هنگام بزرگسالی هم این حیوانات ترجیح داده اند که با آنها معاشقه کنند. بوقلمون پنج ساله که دست آموز پرورش یافته بود، ترجیح داد که با انسان معاشقه کند؛ حتی اگر او در میان افراد از نوع خود گذاشته شده باشد. مسئولین باغ وحش می دانند که حیوانات دست آموز پرورش یافته، ترجیح می دهند که با مراقبان خود معاشقه کنند و این حیوانات وقتی به آنها اجازه داده شد که با هم نوعان خود باشند، تولیدمثل ضعیفی داشته اند. در شرایط آزمایشگاهی، حیوانات نسبت به جعبه های کبریت، بالن ها، جعبه های چوبی، اسباب بازی ها و بسیاری از اشیاء غیرطبیعی دیگر نقش پذیری کردند. اکثر این آزمایش ها با یک دستگاه مخصوص دایره ای شکل انجام شده اند، که یک دستۀ بلند گردشی دارد و ماکت های متفاوتی به آن وصل می شوند که در امتداد راه دایره ای به آرامی حرکت می کنند و جوجه به دنبال آن راه می افتد.
             
پرنده ها می توانند شکل، اندازه و رنگ ماکت را تشخیص دهند. اگر آنها با یک قطعۀ چوبی نقش پذیری کنند، از یک اردک اسباب بازی پیروی نمی کنند. پس، به عقیدۀ هِس (1964) هر چه یک جوجه مرغابی در پیروی از یک مدل مشکل بیشتری داشته باشد، با قدرت بیشتری با آن مدل نقش پذیری می کند. همچنین یک ماکت متحرک و پر سروصدا مؤثرتر می باشد. اجتماعی شدن و توانایی یک حیوان برای اینکه بخشی از یک گروه اجتماعی باشد، عمدتاً بوسیلۀ تجارب گذشته تعیین شده اند. بچه های انسان اگر بین 2 تا 6 سالگی جزء هیچ گروه اجتماعی مثل مدرسه نباشند، ممکن است گوشه گیر و خجالتی بشوند. هارلو "سندرم محرومیت" را در نوزادان میمون رزوس توصیف کرد. این سندرم با بی قراری کلی، واکنش پرخاشگرانه، فقدان شدید احساس و عاطفه و فقدان رفتار کاوشی نشان داده شده است. بیشتر این حیوانات در هنگام بزرگسالی قادر نبودند به روی ماده بروند و جفتگیری کنند. به عقیدۀ لورنتس نقش پذیری به علت عوامل زیر شکل خاصی از یادگیری است: 1- تنها در طول یک دورۀ حساس کوتاه در اوائل زندگی صورت می گیرد. 2- دارای ثبات زیادی می باشد، که اغلب تا آخر زندگی حیوان طول می کشد. 3- بر رفتار اجتماعی و جنسی حیوان در بزرگسالی تأثیر می گذارد.
مفهوم نقش پذیری از دیدگاه تکاملی از اهمیت بالایی برای بقا موجودات برخوردار است. جانوران در صورت عدم اجرا این مفهوم نه تنها ممکن است نتوانند تولید مثل کنند بلکه ممکن است زندگی خود را نیز به مخاطره اندازند.
 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

غشای پلاسمايی همه سلول‌ها به صورت مانعی در برابر جابه‌جايی يون‌ها عمل می‌کند. پروتئين ها و يون‌های فسفات معدنی که غشا آن‌ها را درون سلول نگه می‌دارد، بار منفی دارند. از اين رو، درون سلول از بيرون آن منفی‌تر است. اين بارهای منفی، يون‌های کوچک دارای بار مثبت را به درون سلول می‌کشانند. اما، از ميان اين نوع يون‌ها تنها K + می‌تواند به مقدار محسوسی از خلال غشا بگذرد. در نتيجه، غلظت K + درون سلول‌ها، بيشتر از مايع برون سلولی است. برعکس، غشا پلاسمايی نفوذپذيری بسيار اندکی به Na + دارد و غلظت Na + در مايع برون سلولی بيشتر از درون سلول است.

عمل پمپ K + / Na + نيز در ايجاد اين اختلاف غلظت و با ر موثر است. اين، پمپ به ازای هر دو يون پتاسيمی که وارد سلول می‌کند، سه يون از آن خارج می‌سازد. بنابراين، درون سلول در مقايسه با برون سلول منفی‌تر می‌شود.

 

 
   


 

يون های سديم در داخل سلول به جايگاه خود در پمپ سديم/پتاسيم متصل می‌شوند.

AWT IMAGE

 

شکل پمپ تغير می‌کند و در نتيجه يون‌های سديم به بيرون رانده می‌شوند. يون‌های پتاسيم در خارج سلول به جايگاه خود در پمپ سديم/پتاسيم متصل می‌شوند.

AWT IMAGE

يون‌های سديم آزاد می‌شوند و در همين زمان يون‌های پتاسيم به درون سلول انتقال می‌يابند.

AWT IMAGE

يون‌های پتاسيم آزاد می‌شوند و چرخه ديگری آغاز می‌شود.

AWT IMAGE

 

پتانسيل آرامش

همانطور که گفته شد، غشای سلول دو محيط سيتوپلاسم و مايع برون سلولی را از هم مجزا می‌سازد. اين دو محيط از لحاظ غلظت و بار با هم تفاوت دارند؛ درون سلول منفی‌تر از بيرون آن است. تفاوت باری که بين دو محيط وجود دارد، اختلاف پتانسيل می‌نامند. چون اين تفاوت بين دو سوی غشای سلول وجود دارد از آن با عنوان پتانسيل غشا ياد می‌شود. پتانسيل غشا در واحد ولت بيان می‌شود.

همه سلول‌های بدن، پتانسل غشا دارند. اما تنها سلول‌های عصبی و سلول‌های ماهيچه‌ای می‌توانند از اين پتانسيل غشا برای ايجاد پيام عصبی بهره گيرند. وقتی نرون يا سلول ماهيچه‌ای در حالت استراحت است (پيام عصبی توليد نمی‌کند) پتانسيل غشا پتانسيل آرامش ناميده می‌شود. مقدار اين پتانسيل در حدود 70- ميلی ولت ( mV ) است. در اين حالت درون سلول منفی‌تر از بيرون آن است. از اين‌رو، گفته می‌شود سلول دروضعيت پلاريزه (دارای قطب؛ درون منفی و برون مثبت) است. توجه داشته باشيد که در حالت پلاريزه، درون سلول يون‌های مثبت و برون سلول يون‌های منفی نيز وجود دارد، اما مقدار يون‌های مثبت در برون سلول بيشتر است.

اگر پتانسيل غشا در اثر محرکی افزايش يابد (برای مثال، به 35- يا 10+) گفته می‌شود سلول در وضعيت دپلاريزه (از دست دادن قطبيت) قراردارد. زيرا، در اين حالت اختلاف پتانسيل درون و برون سلول کاهش می‌يابد. اگر محرک باعث کاهش پتانسيل غشا شود (برای مثال، تا 85- يا کمتر) گفته می‌شودسلول در حالت هايپرپلاريزه (قطبيت زياد) قراردارد. زيرا، در اين حالت بر اختلاف پتانسيل درون و برون سلول افزوده می‌شود.

پتانسيل عمل

از آنجا که دو لايه لپيدی غشا نسبت به بيشتر يون‌های نفوذپذيری بسيار اندکی دارد، آنها از طريق مجاری ويژه‌ای از خلال غشا می‌گذرند. اين مجاری ماهيت پروتئينی دارند. نفوذ پذيری غشا به Na + ، K + و ديگر يون‌های معدنی به وسيله بخشی از اين مجاری به نام دريچه تنظيم می‌شوند. دريچه‌های مجاری غشا در شرايط ويژه‌ای باز يا بسته می‌شوند. وقتی دريچه مجرايی بسته است، نفوذ پذيری غشا به آن يون پايين است و وقتی دريچه مجرايی باز می‌شود، نفوذ پذيی غشا به آن يون افزايش می‌يابد.

در غشای سلول عصبی دريچه‌های مجاری Na + و K + تحت تأثير پتانسيل غشاء باز يا بسته می‌شوند. از اين‌رو، اين مجاری را با عنوان مجاری حساس به ولتاژ معرفی می‌کنند. در پتانسيل آرامش ( mV 70-) دريچه‌های مجاری Na + بسته است. از اين رو، فقط مقدار بسيار اندکی Na + از اين مجاری نشت می‌کند. در اين حالت بعضی از مجاری K + باز هستند. بنابراين، سلول در حال استراحت به K + بيشتر از Na + نفوذپذير است. وقتی سلول دپلاريزه می‌شود، تغيير ولتاژ به باز يا بسته شدن بعضی از دريچه‌ها می انجامد . در نتيجه غلظت يون‌ها ی درون و برون سلول‌ تغيير می‌کند.

AWT IMAGE

وقتی غلظت يون‌ها در دو طرف غشای سولو عصبی در تعادل است مجاری حساس به ولتاژ بسته اند.

AWT IMAGE

وقتی يون های اضافی تعادل را بر هم می‌زنند، مجاری حساس به ولتاژ باز می‌شوند و يون‌ها از خلال آنها عبور می‌کنند.

وقتی محرکی که باعث دِپلاريزه شدن غشای سلول عصبی می‌شود، بر آن اثر می‌گذارد، دريچه‌های مجاری Na + باز می‌شوند. در نتيجه، يون‌های سديم به درون سلول سرازير می‌شوند. به اين ترتيب، پتانسيل غشا کاهش می‌يابد و سلول دپلاريزه می‌شود. دپلاريزه شدن سلول که در واقع نوعی تغيير ولتاژ است باعث باز شدن مجاری K + و خروج اين يون از سلول می‌شود. وقتی که خروج يون‌های پتاسيم افزايش يافت، همگام با تغيير ولتاژ دريچه‌های مجاری Na + بسته می‌شوند. در نهايت بيشتر مجاری K + نيز بسته می‌شوند و فقط بعضی از آنها باز می‌مانند. به اين ترتيب سلول دوباره به حالت آرامش خود باز می‌گردد. البته، پمپ Na + / K + نيز در اين بازگشت موثر است. يکی از ويژگيهای اين پمپ اين است که هرگاه غلظت يون‌های سديم درون سلول زياد شود، سرعت فعاليت آن به شدت افزايش می‌يابد.

تغيير نفوذ پذيری غشاء به Na + و K + که باعث تغيير پتانسيل غشاء می‌شود، واقعه‌ای را می‌سازد که پتانسيل عمل يا تکانه عصبی نام دارد. به عبارت ديگر، پتانسيل عمل تغيير ولتاژ غشا است که تحت تاثير محرک رخ می‌دهد.

AWT IMAGE

پتانسيل عمل با ورود سديم به سلول عصبی و خروج پتاسيم از آن شکل می‌گيرد. ورود سديم به دپلاريزه شدن و خروج پتاسيم به پلاريزه شدن مجدد می‌انجامد
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, توسط ناصر مستقیمی |

         

  جنبه هاي زيادي از رشد ونمو(از جمله گلدهي)بستگي به تغييرات طول روز وشب داردو در فصول مختلف طول روز و شب متفاوت مي باشد.پاسخ يك گياه به طول روز و شب را فتو پريوديسم(نور دور گي )گويند . يك طول شب بحراني وجود دارد كه اگر طول شب از اين حد بحراني كمتر شود يك دوره روز بلندLDP(شب كوتاه) بوجود مي آيد و اگر طول شب بلند تر از اين شب بحراني باشد يك دوره روز كوتاهSDP(شب بلند)  بوجود مي ايد.شب بحراني در مورد بعضي گياهان 5/7 ساعت و در مورد بعضي گياهان 15 ساعت مي باشد(براي گياهان روز بلندLDP7/5-LDP15و براي گياهان روز كوتاه SDP7/5-SDP15).در همه گیاهان دقيقا اگر طول شب به اندازه شب بحراني گرددتنها 50% گياهان آن نوع گل مي دهند.در گیاهان شب بلنداگر طول شب بیشتر از شب بحرانی باشد بیش از ۵۰٪ گیاهان گل می دهند و اگر طول شب کمتر از شب بحرانی باشد کمتر از ۵۰٪ گیاهان گل می دهند(اواخر تابستان و یا در طول پائیز گل می دهند). در گیاهان شب کوتاه اگر طول شب کمتر از شب بحرانی باشد بیش از ۵۰ ٪گیاهان گل می دهند و اگر طول شب بیشتر از شب بحرانی باشد کمتر از ۵۰٪ گیاهان گل می دهند(اواخر بهار و یا اوائل تابستان گل می دهند).(LDP=long day periodوSDP=short day period)

سوال: شب یک گیاه روز بلند را در تابستان بشکنیم و شب یک گیاه روز کوتاه را د رتابستان بشکنیم چه اتفاقی می افتد؟با توجه به مطالب فوق می توان گفت که در حقیقت طول شب تعیین کننده است نه طول روز و استفاده از فلاش نور برای شکستن شب بلند به کار میرود و مانع گل دهی گیاهان شب بلند(روز کوتاه )و باعث گل دهی گیاهان شب کوتاه(روز بلند)می گردد.گیاه روز بلند(شب کوتاه)در تابستان گل میدهند که شب کوتاه است و فلاش نور شب را کوتاه تر می کند و درصد گل دهی را می تواند افزایش دهد .گیاه روز کوتاه (شب بلند)در تابستان گل نمی دهد یا درصد گل دهی کمی دارند که شب کوتاه است و شکستن شب میزان گل دهی را می تواند کاهش دهد.(البته اوائل تابستان باشد و یا اواخر تابستان متفاوت است).